- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
زمین شدیـم ولی آسمانِ ما حسن است کـرانهایـم ولی بیکـرانِ ما حسن است گره گره هـمه اما؛ امـانِ ما حسن است پُر از حسن لبِ ما نوشِجانِ ما حسن است هـزار شُکـر تـمـامِ جـهـانِ ما حـسـن است رسـیـد جـلـوهای و بـاز یا عـلی گـفـتیم پس از دو یا حسن از چارتا علی گفتیم دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم حسن حسن همۀ عـمـر با عـلی گـفـتیم به فـاطـمـه بـنـویـسـید جـانِ ما حسن است بساطِ عاشـقیام جور شد به لطف شما و سهـمِ سفـرۀ ما نور شد به لطف شما از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما گدای سامره مشهـور شد به لطف شما تـمامِ عـمر فـقـط آب و نـانِ ما حسن است برای عـرضِ ادب شاعران کم آوردند برای پـیـش کـشیِ تو جـان کـم آوردند به پـای بـوسـی تو آسـتـان کـم آوردنـد قـلم زدنـد به عُـمر و زمان کـم آوردند که عشق در رگ و در استخوانِ ما حسن است گـدا شـدیـم بـگـوئـیـم این سـخـنهـا را نـوشـتـهانـد خــدایِ کَــرَم حـسـنهـا را بـرای مـا که نـوشـتـنـد پَـر زدنهـا را بـه سـامـرایِ شـمـا رفـتـن آمـدنهـا را هـزار شُکر که رزقِ دُکـانِ ما حسن است به روی شانه اگر گـیسویت رها بشود عجـیب نیـست اگـر قـبـله سامـرا بشود حسن نـمـاز و حـسن قـبـلـۀ دعـا بشود حسن رکوع و حسن سجدههای ما بشود مـیـان کـرب وبلا هـم اذان ما حـسـن است نـوشـتـهانـد بر این خـانه از قـدیـم: الله که با تو جلوه کند جلـوهای عـظیم: الله عصا بدست رسیده است پیشِ تو کلیم الله کـلـیـم تـا که بـگـویـد حـسن کـریـم الله چه غم از این همه غم، مهربانِ ماحسن است اگر چه تـکـیـهگَهِ خـانـههـا پـدر بـاشـد پدر هـمـیشه هـمه کـارهاش پـسر باشد پـسـر بـرای پــدر؛ پــارۀ جـگـر بـاشـد پسر که هست گدا هم که پشت در باشد بـزرگ خانۀ صاحـب زمانِ ما حسن است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
زانـو زدنـد پـیـش تـو با احـتـرامهـا شاه و گـدا و صاحب مال و مـقامها از آسمان عشق امامت رسیدی و... شد مـقـدم حـضـور تو خـتم کـلامها امشب طواف، دور تو باید کنند خلق جای صفا و مـروه و بیت الحـرامها ای عـشق دومـین حـسن بن عـلیِّ ما دستی بکش تو بر سر ما، ما غلامها در وصف جایگاه رفیعت همین بس است صف بسـتـهانـد پشت سر تو امـامها دلـتنگ سامرای تو هـستـیم یا حسن دلتنگ عطر صحن و سرایت مدامها زائـر شدیم از ره دور و نشـسـتهایم حـالا در انـتـظـار عـلـیک السلامها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
فـروغ شمس و قـمر وام دارِ منظرتان به مـاه، طعـنه زنـد طلعـت مـنـوّرتان سلیلِ سوسن و سنبل، حُـدَیث مادرتان سلالـهات بدرخـشد چو تاج بر سرتان مـرا نـوشـته خـدا از ازل کـبـوترتـان حـلال زاده بوَد هرکه گـشت یاورتان خدا سپرده به گردون سپهرِ سرمد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را شبانهروز دلم با تو عرض حاجت کرد گدای سامـرهات باز هم سماجـت کرد چه می شود نتوان ساده ترک عادت کرد گدای کوی شما بر جهان سیادت کرد بهـانه بود گـدایی؛ تو را زیـارت کرد شمیم نام تو دل را پُر از حرارت کرد به دستهای تو دیـدیـم جودِ بی حد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را فــدای دلـبــریات دودمــان دلـبــرهـا به خاک پای تو سودند عرشیان سرها به اذن حق تو عوض میکنی مقدّرها کـم آورد بـه مـدیـح تـو کـل دفــتـرهـا امام عـسکریِ نیک و بد ز عـسکرها فـدای لـشـگـر مـهـدیـت کـل لشگـرها به کوی تو دل کعـبه بدیـده مقـصد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را حسینیان به دو عالم حسن حسن گویند تـمام عـمـر مسلّـم حـسن حسن گـویند چو انـبـیاء معـظّم حـسن حسن گویند صفا و مروه و زمزم حسن حسن گویند فـرشـتگـان مکـرّم حسن حسن گـویـند مدافـعـان حـرم هم حسن حسن گـویند نـمـیکـنـنـد رهـا این مـدار مـمـتـد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را هماره شوق رهاییست بر شما مرهون ولی شده غـم و انـدوه بهـرتان قـانون به چار سالـگیات هـمره پـدر دلخـون نمودهاند غـریـبانه از مدیـنهات بیرون به شهر سامره تبعـید کرد دشمن دون شهید گـشته و دور از دیارتان مدفون بخوان همیشه «رئوفی» تو آل احمد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
بر روی گـدایان بگـشا بـال و پرت را مـا ملـتـمـسـانـیـم دعــای سـحــرت را بـا روی سـیـاه آمــدهام مــرقــدت آقــا تغـيـير دهـم بـلکـه دوبـاره نـظـرت را ای گوشهای از چشم ترت صاحب اعجاز چرخی بده بر خـیل محبّان بصرت را با دسـت شـما بتکـدۀ دل شـده مسجـد از روز ازل داشـتـم ایـمـان هـنرت را گـفـتـند بقیع بسته و این شد که گرفتیم قدر دو حَسن در حرمت دور و برت را آقای من این جمعه فرج با تو، که عمریست مـا مـنـتـظـرانـیـم ظـهــور پـسـرت را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
روی تـو بُــرده رونـق مــاه تــمـام را مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را حسن تو بینهایت و فضل تو بیشمار مـبـهـوت مـانـدهام بـنــویـسـم کـدام را تفسیر چشمهای تو برهان عاشقیست میخـوانم از نگـاه تو خـیـرالکـلام را هر راهبی که دید تو را گفت دیده است با چـشـم خـود مـسیـح عـلـیهالسلام را هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست سرشار کردی از نفـست هر مـشام را امـا قـدوم سـبـز تو ای کـعـبـهٔ بهـشت حسرت به دل گـذاشته بیت الحرام را دیدند دشمـنان تو حیـران و مضطرب آرامـش نــگــاه تــو و شــیـــر رام را دست سـخـاوت تـو و چـشـم عـنایـتت پُر کرده از نسیم سحر صبح و شام را از ما مگیر، ای همه باران و روشنی لـطف مـدام و مـرحـمـت مـسـتـدام را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
چشم ما تنها فقـط باشد به دستان کریم لب نباید زد در این عالم به جز نان کریم پس حسن آمد که ما را سائل این در کند بیـشتر از انـتظار ماست، احسان کریم میشود خود میـزبان حاتم و امثال آن هرکسی تنها شود یکـبار مهمان کریم دوست دارم سامرا ساکن شوم تا زندهام دوست دارم باشد این دیوانه دربان کریم هی گدا،پشت گدا،پشت گدا، پشت گدا خلوتی هرگز ندارد بیت سلطان کریم بی نیاز از هر دوعالم میشود اینجا گدا پادشاهی میکند ریزه خور خوان کریم میرساند رزق را بی آنکه بر رو آورد بارها حس کردهام الطاف پنهـان کریم منکه مستم مست مست تاک های عسگری راضیام،راضی از این مستی به قرآن کریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
خـورشیـد تـابـناک تـمـام مـسـیـرها هـستـنـد در طواف تو مـاه منـیـرها دست کسی به دامن درکت نمیرسد از تو نگـفـتهاند به غیر از خبـیرها
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیهالسلام
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیاییاش ماه را شرمندۀ خود میکند زیباییاش میچکد نهج البلاغه از لب پائـینیاش میچکـد آیات قـرآن از لب بالاییاش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم میرسد آن کسی که«جامعه»بوده دم لالاییاش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فـرزندیاش با نسبت باباییاش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یـازده در ذکر بالا میرود کاراییاش نوکـر اربـابم و یک بخـش از آقاییام ریشه دارد بیبرو برگرد در آقاییاش طعم توحـید و امامت را به هم آمیخته نـیـمـۀ مـکّـی او با نـیـم سـامـرّاییاش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت میکند یک استکان از چاییاش ازحرم برگشته میداند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان میشود گیراییاش چونکه تنها میروی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت میکشد تنهایی از تنهاییاش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام عسکری علیهالسلام
ای معـدن شجـاعت و ای کـوه اقـتـدار فصل تو هست فـصل شکـوفاییِ بهـار ای که بهشت با همه آفاق مست توست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
تا كوچههای سامره مردی نجیب داشت آری هوای شهر فـقط بوی سیب داشت شب ها كه در تـرنّـم سجـاده مینـشـست شب های عرش حال و هوایی عجیب داشت هـر گـاه با دعـای فـرج اوج میگـرفت زیـر لـبـش تَـرنّــم اَمَّـن یُـجـیـب داشـت درد آمد و دوا شد و با یك اشـاره گفت: هر گوشه از كلام لبش یك طبیب داشت آن قدر کشته شد دل و آن قـدر زنده شد با تیغ ابرویی که فـراز و نشیـب داشت ابـن الـرضـای ســوم مـا یـا ابـالـحـسـن عـیـدی بـده به دست گـدا یـا ابـالـحـسـن هر جا که باده هست صفای خُمش تویی هر جا که آیهای است ضمیر کُمش تویی آدم طـمـع به کـسـب مـقـام شـمـا نـمـود در صورتی که آب و گلِ گـندمش تویی شـهـر مـدیـنـه شـادتـر از این نـمیشـود چون که به لطف حق حَسن دومش تویی فـهـمـیــدم از تــرنّـم ســرداب ســامــرا هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی خـورشید مـردمیِ زمیـن؛ آسـمـان ترین ای خوش به حال هرکه تب مردمش تویی ابـن الـرضـای ســوم مـا یـا ابـالـحـسـن عـیـدی بـده به دست گـدا یـا ابـالـحـسـن
: امتیاز
|
مدح امام حسن عسکری علیهالسلام
عقل مجنون شود از این همه لیلایی تو من و از دور تـمـاشـای تـمـاشـایی تو از قدم های تو روشن شده این قلب سیاه نیست حتی خود خورشید به زهرایی تو دومـیـن آیـنـۀ حُـسـن خــدای حـسـنـی وقت پیـدا شدنت کیست به زیبایی تو؟ باید از دین خود اعراض کند آن کس که مست وحـدت نشد از بادۀ یکـتـایی تو نور مطلق تویی و نیست کنارت نوری جز خدا کیست در این پهنه به تنهایی تو سامـرا قـبلۀ اصحاب ولایی شده است خوب پیداست در این معرکه آقایی تو در حریم تو عجب نیست نباشد مرگی مرگ هم زنـده شده از دم عـیسایی تو
: امتیاز
|
مدح امام حسن عسکری علیهالسلام
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش هرکه بگرفته به رخ آبرو از خاک در او اشک شوق آمده در چشمۀ چشم آب زلالش هرکه شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش هرکه شد زائر او، وصل خداوند، حلالش هرکه بیمهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش او بوَد عسکری و عسکر او خیل ملایک گو بیایند هـمه دیـو صفـتها به قـتـالش گرچه در تحت نظر بود، ولی فاتح دل شد که روی سینه بوَد مهدی موعود، مدالش خصمش از پا فتد و سر به در آرد ز جهنم گر چه یک چند دهد حضرت دادار، مجالش سجده بر تربتش آرند چه حور و چه ملایک سائل سامره باشد چه نساء و چه رجالش هرکه رو بر حرمش کرد، جحیم است حرامش هرکه بر سامرهاش پشت کند، وای به حالش رَفرَفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟ بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش ز بهشت حرم سامرهاش هر که گـریزد به خدا دیدن گـلزار بهشت است محالش وجه نـادیـدۀ ذات ازلی، مصحف رویش شاهکار قـلم صنع الهی، خـط و خـالـش عـوض خـشم از او لالـۀ لبـخـنـد ستـانـد هر که با قهر کند روی به میدان جدالش این عجب نیست که در عرش زند بانگ تفاخر که به دور حرم سامره گردد مه و سالش صلوات عـلی و فـاطمه و خـیـل امامان به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش گو بگردند ملایک همهجا ملک خـدا را نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش از خـدا تا ابـدالـدهـر جـدا مـانـده و مانَد هر که از راه محبت نبرد ره به وصالش خسروان تاج گذارند و دل از تخت بشویند راه یـابـند اگر یکـسره در صفِّ نعالش مدح او گر زِ خـلایق نبوَد میسزد آری پسرش مهدی موعـود زند دم ز مقـالش اگر از روی خداییش زند پرده به یک سو مهر با جلـوۀ خود ذره شود ماه هلالش عــالــم دل شـود آبــاد بـه یــاد حــرم او گرچه کردند خراب از ره کین اهل ضلالش اوست آن بنده که دارد به همه خلق خدایی او خدا نیست ولی وهم بوَد مات جلالش قـعـر دریـا و پُـر کـاه خـدایـا چه بگـویم نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟ به جز از مادر و جد و پدر و خیل امامان این محال است، محال است که یابند همالش اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دوْرش اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش ناز بر جنّت و فردوس کند در صف محشر گر بوَد در کـفن شیعه گـیاهی ز نهالش جان نهم در کف ساقی اگر از لطف و عنایت دهدم جام و در آن جام بوَد عکس خیالش خشک گردیده در این جامه قلم در کف میثم چه بیارد؟ چه بگوید به چنین منطق لالش؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیهالسلام
ای مهر جـهـانپـرور، از مات سـلامالله ای آیـــنـــۀ داور، از مـــات ســــلامالله وی از هـمگـان برتـر، از مات سـلامالله ای زادۀ پــیـغـمـبــر، از مــات سـلامالله فـرمانـدۀ عـالـمهـا، با رایـت هـمعـهـدی فـرزنـد رسـولالله، مـولای ابـاالـمـهـدی در عرش امامی تو، بر چرخ، مداری تو هم بر همه مولایی، هم بر همه یاری تو روشنگر ملک جان، در لیل و نهاری تو در سینۀ هر شیعه، یک سامره داری تو توحـیـدی و قـرآنـی، اسلامی و ایـمـانی خورشیدِ جـمالِ غـیب، در عـالمِ امکانی جان همه خوبان را، در قـالب تن داری اعجـاز مـسیحـایـی هـنگـام سخن داری هر نکته هزاران دُر، در دُرج دهن داری فرمان خداونـدی، بـر سـروِ عـلن داری هم نام حُسن داری، هم روی حسن داری هم خُلق حسن داری، هم خوی حسن داری ای عبدِ خدا سیما، ای حُسنِ خـدا منظر نجـل عــلـی چـارم، ریـحـانۀ پـیـغـمـبـر صلبت صدف طاهر، مهدی است تو را گوهر از وصف همه اولا، از مدح همه برتر هم یازدهم خـورشید، هم یـازدهـم اخـتر هـم یـازدهـم مــولا، هـم یـازدهـم کـوثـر از ماست همه غفـلت، از تو همه آگاهی از ما همه گمراهی، از تو همه همراهی صد قافله دل هر دم، در سامره ات راهی ای داده خداوندت، بر هر دو جهان شاهی حُسنِ صُوَری مولا، رشک قمری مولا نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم دل بر کرمت بستم، رو در حـرمت آرم مهـر تو بـوَد هـستم، مـدح تو بوَد کـارم در خلد تو را جویم، در حشر تو را دارم مائـیـم و ولای تـو، خـاک کـف پـای تو مشمول عـطـای تو، جانها به فـدای تو دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد آخر جگرت مسموم، در سنّ جوانی شد هر لحظه ستم بر تو، از دشمنِ جانی شد با پیکـر تـو مدفـون غـمهـای نهانی شد تا لحـظـۀ آخـر هـم، غـم بود طـبـیـب تو پـیـوستـه سـلام مـا بر قـبـر غـریـب تـو پیوسته ستم دیـدی، با عـمر کمت، مولا تا صبح جزا دلهاست دریای غمت، مولا آمد ز بـنیالعبـاس، ظلم و ستـمت، مولا گردید چرا ویـران دیگـر حرمت؟ مولا پیوسته تـو در غـربت، مانند پـدر بودی از جور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی باشد که شبی روزی در سامره روی آرم با دیدۀ گریان، رو بـر خاک تو بگـذارم بر قبر تو جای گل، خونابِ جگـر دارم من میثمم و نَـبـوَد، بـا غیـر شما، کـارم هر چند بدم مـولا، از لطف، قـبـولم کن در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
پَـرِ شکـسته به بالا نمیرسد هرگز تـلاش میکـند امّا نـمـیرسد هرگز کبوتری که هوایی نشد در این وادی به آسـمـان تـمـنّـا نـمیرسد هـرگـز اگر اجـازه نیـاید که تا ابـد مجـنون به سوی خـانۀ لیـلا نمیرسد هرگز چنان مـقـام به عـشـاق مـی دهـد الله به فکـر مردم دنـیـا نمیرسد هرگز مـقـام سلـطـنـت و پـادشـاهی عـالـم به پـای رعـیـتی ما نمیرسد هرگز و بـی ولای تـو و خــانـوادهات آقـا کسی به عـالم معـنا نمیرسد هرگز بدون گوشۀ چشم تو شیعه در محشر به خاکبوسی زهـرا نمیرسد هرگز پَـرم بـه شـوق هـوای تـو وا شـده آقـا کـبـوتـر تـو به سـویـت رهـا شـده آقـا زمـان مـسـتـی مـا انـتـهـا ندارد که مریض عشق تو بودن دوا ندارد که بهشت من تویی آقا بهشت را چه کنم؟ بهشت بیگـل رویت صفا ندارد که نمی دهم به بهشت خـدا حریم تُو را بهـشت قـد حـریـم تو جـا نـدارد که فـدای بـنـده نـوازی و مهـربـانی تو سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که کجاست حاتم طاعی ببـیـند اینجا را کسی شبـیه تو دست عطا ندارد که سرای تـوست پـذیـرای آرزومنـدان کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که میان این همه القاب نیک هیچ اسمی صفـای کُـنـیـۀ ابن الرضا ندارد که تویی که آیـنۀ حـیِّ ذوالمنـن خـوانـدند عزیز قلب رضایی تُرا حسن خواندند امام عـسکری، آقـا، امیـر، مـولانـا دو دست خـالی ما را بگـیـر مولانا گـدای نیمه شب بین این گُـذر هستم بـیا و تـوشـه بـده بـر فـقـیـر مولانا نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن منـم به دام نـگـاهـت اسـیـر مـولانا به نفس سرکش و طغیانگرم نگاهی کن دعـا نما که شوم سر به زیر مولانا بگو به ما: وسط برکة السباع چه شد که بوسه زد به قدوم تو شیر مولانا بصیـرتی بـده آقا که راه کج نـرویم تـویـی تـو آیـنـۀ یا بـصـیـر مـولانـا به کوری همه دشمنان، خدای کریم نـوشتـه نام تو را از غـدیـر مـولانا تـویی که چـشـمـۀ نـاب مـعـارفـی آقـا کـمال سیـر و سلـوک هـر عـارفی آقا هر آنچه ناز فروشی تو مشتری هستم میان صحن تو دنبال نوکـری هستم دعـای بال قـنوتم که مستجـاب شدم که تحت رایت عشقم، پیمبری هستم هـزار مرتـبه مـدیـون ربّـنـای توأم اگر که شیعۀ مجنون حیـدری هستم چه منّتی به سر من نهاده دست شما که تابـع سخـن ناب رهـبـری هستم به انقلاب خـمیـنی همیشه محـتاجـم به یاد خـون شهیدان کـوثـری هستم شباهتی است میان دلِ من و دلِ تو شباهـتی که مثـل تو مـادری هـسـتم به روز حشر کِشم نعرههای مستانه که من غلام غلامان عسکری هستم مـجـیـر آل رسـولـی مـدد ابـاالـمهـدی فـروغ چـشـم بـتـولی مدد ابـاالـمهـدی بیا دوباره کَرَم کن به این گدای خودت پَرَم بده گُل زهرا تو در هوای خودت خدا کند که شبی هم مِس وجود مرا طلا کنی تو به اعجاز کیمیای خودت نـشـستـهام بـنویـسی مرا مسلـمانـت که آشنـا کـنیم بـاز با خـدای خودت خـدا کـند بگـذاری تو دستهـای مرا به دستهای گُلِ غایب از سرای خودت چه میشود که زمان ظهور فرزندت فـداییام بکنی پـای بچههای خودت تمام حاجتم این است یـوسف هـادی مرا خودت برسانی به سامرای خودت گدای سامره هستم دو دست من خالی است گـدایی سر کوی شما عجب حالی است عطش میان حرم رود نیل میگردد سِرشک دیـدۀ ما سلسبـیـل میگردد کسی که زائـر قـبر غـریـبـتان باشد مـیان آتـش غـم هـا خـلـیـل میگردد ندارد هیچ تعجـب که در کـنار شما کـبوتـر حـرمت جـبـرئـیل میگردد به حج نرفتهای اما طواف درگاهت هـزار حـج خـدا بیبـدیـل میگـردد به حلقههای ضریحی که نیست در حرمت دل شکـسـته زائـر دخـیل مـیگردد دوبـاره پـای برهـنـه به جـاده میآئـیم به سوی صحن و سرایت پیاده میآئیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
ای که رخت از خدا کرده حکایت گری هست برازنده ات رهـبری و سروری چـهـرۀ مـاهِ تـو را مـاه بُـود مـشـتـری من نزدم هـیچ وقـت غـیر درِ تو دری جـلـوه گهِ ساحتِ حضرت پیـغـمـبری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری نــور دل فــاطــمــه آیــنــۀ بــوتــراب پیش تو زانو زند صبح و غروب آفتاب بر دل بی تاب ما بیـشتـر از این بـتاب هر چه که دادم سلام از تو گرفتم جواب بر همه دلها مقـیم از همه عـالـم سری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری وسعـتِ بی انتهـا رحمت جـاری شدی بر دلِ پـائـیزیان پـیـک بـهـاری شدی سـوژۀ نـابِ لـبِ ذاکـر و قـاری شـدی مثل عـمـویت حسن نا مـگـذاری شدی تــو حــسـنِ دومِ فــاطـمــۀ اطــهــری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری زنـده و جـاویــد شـد تـا ابـد آثــار تـو کـرده به دلـهـا اثـر نـرمـیِ گـفـتـار تو مهدیِ صاحب زمان دلبـر و دلدار تو تا به ابد کعبه سوخت در تبِ دیدار تو سعی و صفا مروه ای کعبه منا مشعری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری هم حرمت دلرباست هم حرمت با صفاست یک حرمِ ساده نیست جلوه گر کبریاست مـعـتـقـدم تا ابـد قـبـلـۀ دل سـامـراست زائر تو در حـرم زائر عرش خداست تـو پـسـر فـاطـمـه تـو پـسـر حـیـدری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری هم دل هفت آسمان هست زمین گیرِ تو هم هـمـۀ کـائـنـات در یَـدِ تـسخـیـر تو قـلب تـمـام وجـود بسته به زنجـیـر تو گردشِ چرخ و فلک هست به تأثیر تو فاطمه کوثـر، شما؛ آیه ای از کـوثـری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری در همۀ آسـمان تو قـمرت مهدی است تاج سرِ عالمی تاج سرت مهدی است باعث فخرت شده که ثمرت مهدی است تو پدرت هادی و تو پسرت مهدی است پس تویی با این حساب قطب هدایتگری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری آل عـلی بـوده اید بانیِ شـور و شعـور از بـرکـات شما نـور کـند کـسب نور نذر شما « أِن یکاد » چشم بدان از تو دور نـوکـریِ درگهت بـاعثِ حـسِّ غـرور ماهِ نکـو منظـری مثل عـلی محـشری سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
ای شرفـت فـوق ثـنـا گـسـتری داد خـدایت به جـهـان بـرتـری شمس و قمر دور رخت مشتری کرده ز خلق دو جهـان دلـبری خـاک کـف پـات سر سـروری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری قـدر، بود رشـته ای از موی تو بــدر بُــوَد آیــتـی از روی تــو خُـلـق عـظـیـم نبـوی خـوی تو مـهـدی مـوعــود ثـنـاگـوی تـو مهـر تو بر چرخ کند محـوری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری نـخـل وجـودت ثـمـر فـاطــمـه بـحـر عـنـایـت گـهـر فـاطــمـه شـمـس ولایـت قــمـر فـاطـمـه صد چو مسیح ای پـسر فاطمه از تو گـرفـتـه دم جان پروری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری یــازدهـــم آیـــنــۀ ســـرمـــدی نام، حسن خود بری از هر بدی پـیـر خرد درس تو را مبـتـدی نطق تو را موعظه ای احمدی تـیـغ تـو را مـعـجـزۀ حـیـدری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری بر سه محـمّـد ثـمـری یا حـسن چـار عـلی را پـسری یا حـسن مـصلـح کلّ را پـدری یا حسن فـوق ثـنـای بـشـری یـا حـسـن کرده خـدا بر تـو ثـنـا گـسـتری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری جود زتو لطف و عنایت ز توست حکمت و توحید و ولایت زتوست آنچـه شنـیـدیم روایت ز توست رهبری و علم و هدایت زتوست بر تـو بـرازنـده بـود رهـبـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری نـور هُـدی یـا حـسـن بـن عـلی بـحـر عـطـا یا حـسن بن عـلـی روی خـدا یـا حـسـن بـن عـلـی هـست روا یا حـسـن بن عـلـی سـیـدی و وجـه خـدا مـنـظـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری ای همه جا وصف تو نُقل دهن مهر تو خوشتر بود از جان به تن وای به من مـدح تو و طبع من کــار نـیـایـد ز بـیـان و سـخـن گر چه کـند لعـل لبـم گـوهـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری راه خـدا، راه نـبـی، راه توست ســرّ ازل در دل آگـاه تـوسـت عرش برین پایه ای از جام توست بـنـدۀ شـرمـنـدۀ درگـاه تـوست حور بود، یا که ملک، یا پری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری محنت دوران به تو همراه بود هـر نـفـسـت یک شـرر آه بـود هـمـدم تـنـهـای شبـت مـاه بـود عـمر تو هر چند که کـوتاه بود تـا ابـد الـدّهــر کـنـی سـروری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری حیف که قـدر تو فرامـوش شد نیـش بـلا بر جگـرت نوش شد نغـمـۀ توحـیـدِ تو خـامـوش شد مهـدی موعـود، سیه پـوش شد کـــرد نــفــس در دل او آذری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری ای جگر غم زغمت چاک چاک ای بـدنت پاک تر از جان پاک وای مـن از ایـن الـم درد نـاک با چه گنه شد حرمت تَلِّ خاک ای حــرمـت بــار گــه داوری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری تو گُـلـی و من همه خـار تـوأم در وطـــنــم دُور دیــار تـــوأم اشـگ فـشـان گِـرد مـزار تـوأم "مــیـثـم" دلـخـسـتـۀ دار تــوأم بر تو کـنم بر تـو ستـایـشگـری سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری
: امتیاز
|
مدح امام حسن عسکری علیهالسلام و مرقد سامرا
این شهر سامره است و یا عرش کبریاست یـا کـعــبـۀ مـقــدّس دل هـای انــبـیـاسـت شهری که مطلع دو مه است و دو آفتاب کز نورشان به چشم دل اهل دل ضیاست اینجا مزار حضرت هادیّ و عسگری است اینجا حریم پاک دو محـبـوب کبـریاست اینجاست قـبـر حضرت هـادی ولیّ حق ابن الرّضا؛ علی؛ خلف پاک مرتضاست حاجت از او بخواه که باب الحوائج است درمان از او بگیر که خاک درش شفاست قبر امام عسکـری از جان و دل ببـوس زیـرا که قـبـله گـاه دل و کعـبـۀ ولاست مــولای خـلـق والــد مـهــدیّ مـنـتــظـر شمس الـولا، امـام اُمـم، حجّـت خـداست ایـنجـا مـزار عـمّـۀ صـاحـب زمـان بود آن اختری که دختر والشّمسُ و الضّحاست آن بانـویـی که مـحـرم سـرّ ولایت است نامش حکیمه فخر زنان شمسۀ حـیاست اینجا مـزار نرجـس پـاکـیـزه دامن است آن بانویی که مادر مولای عصر ماست از مـا ســلام بـاد به مـهـدیّ و مــادرش تا اهل بیت را شرف و عـزّت و بـقاست اینـجـا امـام عـصر بـه عـالـم قـدم نـهـاد مانند مرتضی که بر او کعـبه زادگاست اینجا مکان غیبت آن نجـل فـاطمه است اینجا محـلّ زمـزمـه و گـریه و دعـاست میثم بخوان دعای فـرج را در این حرم حاجات خود بخواه که از لطف حق رواست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
روزگار تو بغیر از درد غربت نیست که روزگار من بغیر از آه حسرت نیست که از تو گفتن کار اشک چشم باشد بهتر است گریه وقتی هست دیگرجای صحبت نیست که راه را بـستـند دیگر زائرت کـمتر شده شأن تو آقای من این صحن خلوت نیست که کاش اسمم بود جـزو کارگـرهای حـرم کاش می مُردم برای تو لیاقت نیست که دیر هم اینجـا بیایـم زود راهـم مـیـدهی برسر خوان کریمان حرف نوبت نیست که هم نجف هم کاظمین و کربلا رفتم ولی تا نرفـتم سامرا کامل زیـارت نیست که سامرا حتی اگر ویرانه باشد جنت است زرق و برق ظاهری معیار جنّت نیست که گنبد و گلدسته هایت کو؟به حالم رحم کن آه در قلب شکسته صبر و طاقت نیست که با دلم هرجای صحن تو بخواهم میروم در مسیر عاشقی بُعـد مسافت نیست که
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
پیوسته خـیزد ازنفـسم؛ روح پـروری ریزد هماره از دهنم؛ فیـض کـوثــری در کـام من زبان حـرکت می کند ولی دیگر کـسم کند به درون مدح گـستری گـویی مـسیـح در نـفـسم روح می دمد یـا با امـیـن وحـی شـدم گـرم شـاعـری ریزد هـمـاره از دهـنـم گـوهـرِ سخـن چون رحمت بهار در اوصاف عسکری ابن الرّضا امیـر قـضـا نجـل مرتضی آئـیـنـه ی جــمــال خــداونــد اکــبــری خورشید آسمان امامت که مهـر و ماه گـردند دور سـامـره اش همچو مشتری نـور دو چشم چار عـلی نجل ده امـام فـرزنـد سه محـمّــد و مـرآت جعـفـری نامش حسن وجود حسن خُلق و خُو حسن سـر تـا بـه پـاش آیـنــۀ حُــسـن داوری پــرسنــد اگـر بهــای ولای ورا بـگـو دارد به کـلّ طـاعـت کـونـیـن بـرتـری با طاعت مـلائکه و جنّ و انس نیست غیر از جحـیـم خـصم ورا راه دیگری شیطان که جنّ وانس براو لعن میکنند در عـرصۀ جـزا بود از خـصم او بری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
آن دلبری که نوکری ات را روا نوشت ما را غـلام حلقه به گوش شما نـوشت روز ازل مــربــی اشــراق عــاشــقـی نام تو را به صفحـۀ دل های ما نـوشت آن خالقی که مهر تورا مُهر سینه ساخت با لـوح دل حـدیث تـو را آشـنـا نوشت با جـوهــر طـلا به شـبـسـتـان آسـمـان وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت با جان و دل ولایت تو خو گرفته است خلّاق عـشق بندگی ات را سـزا نوشت صدها طواف، بی تو نیرزد به ارزنی چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت بعـد از خــدا کـریـم تـریــنـی امـام مـن از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت آن خالـقی که عـادت احـسان دهـد تـرا دل را گـدای سـامـرۀ هـل اتـی نوشت ما را غــلام هـمّــت تــو آفــریــده انــد ریــزه خــوران دولت تــو آفــریـده اند ای از کرشمه های تو روی بهـار سبز وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهـار سبـز تا زیـر سـایـۀ تـو کـنـد عـشـق زنـدگی باشد برای شـیـعـه همه روزگـار سبـز بی حُسن تو بهشت صفایی نمی گـرفت جنات تجری است به آن نو بهـار سبز ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ لعل تو سرخ و چهره سپید، اقتدار سبز این دل ز شرب آب ولای تو زنده است باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز از رعد و برق غـمـزۀ مژگان عاشقت ابـر بـهـار و عــاطـفـۀ بی قـرار سـبـز گـل می دمد ز مــقــدم خـورشیدی شـما پشت لب فلک ز تو ای گـل عذار سبز بـازار سـرد منتـظـران از تو گـرم شد دارد هــلال شیعـه عجب انتظـار سبز شیعـه دگـر بهـانـه بـه دشمـن نـمی دهد با دیــدن بـقــیــع دگــر تــن نـمـی دهــد تو مـحـور حـدیث شــریف زعــامـتـی چـشم و چـراغ دین و اسـاس امـامـتـی احکـام اهل بیت به تو می شـود درست در خــانــدان وحـی چــه والا اقـامـتی روشنترین چراغ هدایت به دست تست تـو قـلـۀ امــامت و دیـن را عــلامـتـی ای زادۀ خــلـیـل خـلـیــلان بـت شـکـن در آتش فــراق چه بــرد و ســلامـتـی هر چند در حصار و بعـید جای توست تـو مـظـهـر مــقـاومـت و اسـتـقـامـتـی ای در بــرابــر هـمـۀ کـفــر یـک تـنـه الحـق که مثل فــاطـمـه کـوه شهـامتـی مـحــراب از نـمــاز تو بــالا بلـنـد شـد ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی شد خـوشـۀ طـلایی گـنـدم ز گـونـه ات ای سفـره دار عـشق عجـب با کرامتـی ای نـور تو هـمـاره نگهــدار شیـعـیـان دلـسـوزی ات امـان من الـنـار شیعـیـان دست قــلــم به پــای ثـنـایت نـمی رسـد مهـر فــلک به گـرد عـبایت نـمی رسد مهر ومه از افـاضۀ ذرات نـور تست دست سـتـاره بر کـف پـایت نـمی رسد باید سپـرد دست عنـان را به دست تـو بی تو کـسی به مـرز هـدایت نمی رسد آن مــدعی که از تو اطاعت نـمی کـنـد دستش تهی است چون به عطایت نمی رسد حـتی اگر امارت عــالــم شـود نـصیب بی حکـم تو کسی به کـفـایت نمی رسد آب حـیـاتِ چـشمـۀ مـهــر و مـحـبـتت بـر تـشـنگـان بـدون عـنـایت نـمی رسد تـردیـد در امـامـت تو هـر کـسی کـنـد دسـتـش به ریـسـمـان ولایت نـمی رسد هر کس که بر ولی شـما اعـتـنا نکـرد عهدش به روز عهد و وفایت نمی رسد مـهـدی اگـر دعــا نـکـنـد وای بـر دلـم دل را اگـر صــدا نـکـنـد وای بـر دلـم
: امتیاز
|
مدح امام عسکری علیهالسلام
ای خوش آن بنده که در آخرت و دنیایش نیست غیراز تو و اجداد تو کس مولایش تو همان آیت حُـسنی که ز رخـسارۀ تو یـاد آرم ز رســول و ز رخ زیــبــایـش در دلم آرزوی سامره باشد شب و روز تا مگر درک کنم آن شب روح افزایش هر که امروزبه دل بذر ولای تو نکِشت غـم بی حـاصلی خـویش کُـشد فـردایش هرکه پابند تو شد از سر وسامان بگذشت هر که در عشق تو گم گشت نشد پیدایش ما بر آنیم که جـز راه تو راهـی نـرویم بنـده بـایـد که کـند پـیـروی از مولایش نیست غیر از عـلی و آل عـلی رهبر ما راه این است خـوشا رهبر و ره پیماش حجّـت یـازدهــم، سبط نـبی، پـور عـلی آن که تابـنده بود نور حق از سیـمـایش هـر که از دامن او دست کِـشد در دنـیـا در صف حشر هر آئـینه بـلـغـزد پایش اصل در اصل بود طیّب و طاهر از مام نـسـل در نـسـل بود پـاک هـمه آبـایـش عسکرش فوج ملک باشد و باشند مـدام شرق تا غـرب جهـان منتـظر ایـمـایش کـمـتر از نـاقــۀ صالـح نبـود نـاخـن او خصم را گو که نکــوشد ز پی ایـذایش شیر،آهوی حرم، دربَر اوگشت، چو داد خـصم در برکۀ شـیران درنـده، جـایش تا به کی در دل «خسرو» بود این عقده؟ که هست نــوکــر و دور بــود از حــرم آقــایـش
: امتیاز
|